صفحات

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه

لایه های پنهان خشونت بر علیه زنان

 پاندمی نامریی خشونت بر علیه زنان ، هر روزه در جهان جان هزاران زن را به فجعیع ترین وضعی گرفته و یا آسیب جدی به آنها وارد می کند.آمار و ارقام عمق این فاجعه را بخوبی نشان میدهد از هر سه زن در جهان یک نفر در طول زندگی خود تنها به خاطر جنسیت مورد خشونت قرار میگیرد.

 در سال های  اخیر،خشونت علیه زنان نه نتها کاهش نیافته ،بلکه اشکال و ابعاد تازه ای به خود گرفته است.امروزه حتی پیشرفت تکنولوژی، ارتباطات، شبکه های اجتماعی خود به عامل فشار بر زنان  تبدیل شده و به خشنونت پنهان بر علیه آنها دامن میزنند.

بیماری همه گیر کرونا هم باعث افرایش خشونت بر زنان در قرنطینه شده است

.

 اما این سوال مطرح است که  تداوم و جان سختی خشونت بر علیه زنان علیرغم برابر حقوقی در بسیاری از کشورهااز کجا ناشی می شود؟.

اعمال خشونت بر زنان در همه سطوح آشکار و پنهان نماد تاریخی نا برابری میان زن و مرد و نتیجه تسلط مردان است. خشونتی ساختاری که ریشه در تبعیض دارد و به نوبه خود به آن دامن میزند.این سیکل معیوب مرتبا تولید و باز تولید میشود. در شرایط بحران  سرمایه داری جهانی و تشدید ان با بحران کرونا این تبعیض فزونی یافته و در نتیجه باعث خشونت بیشتر می شود.

خوشبختانه ما با مقاومت گسترده زنان به اشکال مختلف در سر تا سر جهان رو به رو هستیم زنانی که با مبارزات پیگیر و مستمرخود تلاش دارند تا این معضل را به امرهمگانی تبدیل کنند.

 اماهر چند خشونت وارده بر زنان امر عمومی و جهانی و ناشی از احساس مالکیت بر بدن زن است ، اعمال خشونت نسبت به ساختار جوامع مختلف متفاوت است. در جامعه  ماایران با ساختار  ویژه جکومت دینی و جایگاه زن در ان یعنی خشونت قانونی و نهادینه علیه زنان، خشونت ابعاد وحشتناک تری به خود میگیرد چرا که قانون ،مبتنی بر قدرت جنسیت، یعنی مرد است. در چنین جامعه ای  زنان عملا دارای حقوقی نیستند و از شرکت در تصمیم گیری ها محرومند. مسلما قوانین بر محور« مرد قدرت »به دست مردان و به نفع آنها وضع می شود. بر پایه همین قوانین است که انواع خشونت بر زنان یا خشونت به حساب نمی اید یا مجازات کمی به دنبال دارد. و از ان مهم تر دستگاه قضا یی نه نهادی برای حمایت زنان در برابر خشونت که خود بازوی اجرایی این خشونت است.

  بنا بر این و از انجاییکه زنان ملک شخصی جامعه و مردان آن محسوب می شوند حق مرگ و زندگی زنان در دست انها بوده ودر این راستا کار برد هر شیوه ای مجاز است از قتل دولتی ،سنگسار زنان ،تا انواع قتل ها ی فجیع خانوادگی سربریدن، سوزاندن خفه کردن به اسم شرف و ناموس. قتل هاییکه که از نظر قانون  قتل شناخته نمی شوند.

در این یک ساله اخیرماشاهد زن کشی های  متعددی در ایران بوده ایم که واکنش های بسیاری را برانگیخته است و به یمن شبکه های اجتماعی رسانه ای شده ووجدان عمومی را به این مسئله حساس کرده است.

زن کشی پنهان شده در پشت قتل های به اصطلاح « ناموسی » تا  به اسم ناموس و شرف به ان مشروعیت ببخشند و زن را در گیر کرده و مقصر جلوه دهند. دردناک این که در این قتل ها گاهی زنان نیز همدست مردانند. (خوشبختانه در این زمینه پیشرفت هایی حاصل شده واکنش مادر رومینا نمونه ای برجسته ای است). اما چرایی این پدیده دلایل ساختاری تاریخی متعددی دارد و نوشته ها و مصاحبه ها ی بسیاری در این باره نشان از حساسیت به این موضوع است که جای بسی خوش وقتی است .

خشونت خانگی از پیچیده ترین و جان سخت ترین خشونت علیه زنان است .  و از همه مهم تر در کنار این خشونت اشکار  وفیزیکی، خشونت پنهان    نیز   وجود دارد که در راستای تقویت خشونت اشکار مولفه مهمی در به سلطه در اوردن زنان است این مسئله که به نام حفظ آبرو کمتر به ان پرداخته می شود به همان اندازه مخرب و مانع آزادی زنان است. در این جاست که علاوه بر قانون مسئله اموزش و فرهنگ اهمیت ویژه خود را نشان میدهند چرا که ما شاهد انیم که در کشورهاییکه قانون برابرحقوقی وجود دارد ، مسئله خشونت بر علیه زنان هم چنان پافشاری می کند  در فرانسه هر سه روز یک زن به دست همسر یا پارتنر خود کشته می شود که دلیل دیگری جز مالکیت بر بدن زن ندارد    کریم پاسیونل   crime passionnel و اون crimed’honneur  ور همان اسم محترمانه قتل ناموسی  و ناشی از قدرت مردان است و چرایی اینکه قانون های رنگارنگ که برای مقابله با خشونت زنان وجود دارد نمی تواند به طور ریشه ای بااین معضل مقابله کند دلایل متعددی دارد که یکی از مهم ترین آنها به نظر من فرهنگ جا افتاده پدر سالاری است تا انجاییکه  تدوین قانون بدست مردان حتی برای حمایت زنان ، گاهی از نوعی خشونت پنهان در امان نیست چرا که توسط کسانی تدوین میشود که خود دارای کلیشه های جنسیتی هستند.

 

من با اعتقاد راسخ به این مسئله که بزرگنرین و اولین مانع ازادی زنان در ایران حکومت مذهبی  سرمایه داری جمهوری اسلامی است و اولین قدم برای رهایی زنان گذشتن از سد این دولت مذهبی است به دلایل ذکر شده در بالا بر این باورم که نقش فرهنگ و اموزش یعنی لانه خشونت پنهان را نباید دست کم گرفت و از همین امروز به آن پرداخت.

اگر چه جنبش های زنان و ورود انها در سال های اخیر در حوزه فرهنگی ادبیات و هنربسیاری از تفکرات و باورهای پدر سالارانه را به چالش کشیده  اما رفع تبعیض و هموار کردن راه  برای ازادی واقعی زنان ،نیازمند یک حرکت همگانی است و تنها مسئله زنان نیست که باید بدست زنان حل شود.

واگذاری حل مسئله زنان به زنان از اشتباهات جنبش برابرطلبی چپ ، لاییک و دموکرات صد ساله اخیرایران و عدم درک صحیح روشنفکران و انقلابیون از مسئله   دموکراسی و برابری بوده است.

 

ایا امری مهم تر از حق زندگی  وبرابری انسان ها  وجود دارد؟.

 

اما این حق متاسفانه در جامعه ما از بدو تولد زیر سوال میرود و دختر یا پسر بودن در قالب کلیشه های جنسیتی عینیت می بخشد و تا پایان عمر با انها همراه است .  از همان ابتدا، زن به مثابه شی در دست پدر، جد پدری ،برادر ، شوهر و... جابه جا میشود و مالکیت بر جسم و جان خود را از دست میدهد. خانه ،مدرسه ،جامعه   نقش اساسی در ساختن این نا برابری جنسینی دارند .

هر چند زنان به پنانسیل وقدرت خود  در این سال های اخیر بیشتر اگاه شده و در راه برابری قدم بر می دارند این مبارزه اما بدون حضور فعال و مستمر مردان به نتیجه مطلوب نمی رسد.

 

و اما راهکارها کدامند ؟ از کجا باید شروع کرد؟.

 

من در این جا قصد دارم وارد حوزه فرهنگی شده  و بحثی را باز کنم (هر چند  واقفم که احتیاج به تعمق بیشتر دارد) تا نقش مردان  را  این راستا برجسته کنم.

از مشروطیت تاهمین امروز مسئله زنان هرگز به طور جدی دلمشغولی واقعی انقلابیون،  دمکرات ها نویستدگان و هنر مندان مردمی و ازادیخواه نبوده و در بهترین حالت همیشه به بعد حواله داده شده است تا جایی که زنان کنشگر و پیشرو هم تا این اواخر دراین دام افتاده بودند.

نگاهی گذار به هنر و ادبیات معاصر اعم از ادبیات داستانی ، سینما ، نقاشی   نشان میدهد که ردپای خشونت نه تنها در قانون و مذهب و سنت  بلکه درفیلم ها، ادبیادت داستانی،.....  با ساختن زنان قربانی  مطیع و تسلیم  وجود دارد.

 

باز سازی کلیشه های جنسیتی در ادبیات .

 

ادبیات داستانی یکی از جاهایی است که در ان کلیشه های جنسیتی به وضوح باز تولید می شود.

 از فردوسی و سعدی زن خوب فرمانبر پارسا  به عنوان نماد زن تا ادبیادت معاصر، زنان یا غایب اند و یا رد پای پدر سالاری و زن ستیزی در ان دیده میشود.

 واما اگر نقش ادبیات را نهادینه کردن بسیاری از ارزش ها  و عاملی برای تثبیت هنجارهای اجتماعی بدانیم  عمد یا بی توجهی  به آن می تواند در تثبیت بسیاری از ضد ارزش ها نقش داشته باشد.

 

در بوف کور صادق هدایت، زن یا اثیری است یا لکاته . در داستان های دیگر هدایت هم زن از این دو کلیشه بیرون نمی اید زن اثیری خاموش صبور مثل مجسمه، خلاصه فرشته است  و دست نیافنتی و زن عصیانگر فاحشه  و عامل فساد پس باید حذف شود  هر چند می توان ادعا کرد که قصد هدایت نشان دادن ناهنجاری های جامعه از طریق زنان است  باید دید هدایت درواقع چه نقشی به زنان داده  و چگونه خشونت را امر طبیعی جلوه داده است و سوال این که هدایت با این نگرش سطحی و کلیشه ای به مسئله زنان به دنبال چیست؟.

در جای خالی سلوچ و کلیدر دولت ابادی هم شاهد خشونت اشکار و پنهان بر علیه زنان هستیم و زن یا فداکار است و یا قربانی . اما الگوی ارایه شده چیزی جز فرمانبرادری و تسلیم نیست.

در جای خالی سلوچ خشونت علیه مرگان از تنها گذاشتن او توسط همسر شروع می شود تا به سان شئ برای ازار و اذیت او به وسیله مردان روستا ووابستگان قدرت ، تا به راحتی جسم و جان و اموالش را تصاحب کننند . 

زیور شخصیت داستان کلیدر هم سرنوشتی بهتر از مرگان ندارد  زن رنجدیده ای که با وجود  همسر عدالت خواهش گل محمد  انواع خشونت ها را تحمل و اخر هم خود را فدای او می کند تا دستمایه شعر شاعران شود.

در تمامی این روند خشونت  عادی و طبیعی جلوه می کند  اما نویسنده هیچ تلاشی برای تغییر آن و ارایه چیزی جز تسلیم ندارد.ایااصرار بر تکرار این کلیشه ها، تصویر برداری از افکار نویسنده نسبت به زنان نیست؟.

این تفکر ان چنان جان سختی دارد که ادبیادت در تبعید هم ازآن رها نشده و هم چنان درگیر کلیشه جنسیتی و تحقیر زنان  به اسم رئالیسم  است . تنها نقش ابژه جنسی  برای زنان قایل شدن در مقابل مبارزه مردان انقلابی و از جان گذشته،اطلاق صفت شتابزده و پر چانه   کم طاقت بی قرارو...... به زنان در رمان هاییکه همین سال های  اخیر و در خارج از کشور منتشره شده نمو نه های بارز  هر چند پنهان این تفکرات است.

در تمامی این تفکرات زن  ابژه جنسی است و مرد مالک اواست و به همین دلیل است که کوچکترین عصیان برای گرفتن حق بر بدن خود گناه نابخشودنی و شامل خشونتهای اشکار و پنهان است. و تا زمانی که ما نتوانیم برای از بین بردن تمامی این اشکال هم زمان دست به مبارزه جدی و پیگیر بزنیم  این اشکال خشونت هم دیگر را تقویت و باز تولید می کنند  بسیاری از زنان بر اثر خشونت گفتاری و روانی  دست به خود کشی می زنند بدون انکه ظاهرا کسی انها را به قتل برساند  و یا دچار افسردگی شدید شده و عملا دچار مرگ اجتماعی می شوند بنابراین باخشونت پنهان در تمامی اشکال ان باید به مبارزه پرداخت.

در این راه ما به همراهی جدی مردان احتیاج داریم  .  مسئله زنان  شخصی نیست تا بگویم خوب بروند و حق شان  را بگیرند . برای تغییر قانون و ستت و فرهنگ به بسیج همگانی نیاز است.

 در نتیجه  رها شدن از رسوبات فرهنگی پدر سالاری در کنار مبارزه با قانون زن ستیز توامان ودر تمامی حوزه ها باید بطور پیگیر ومداوم به پیش برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر