۱۴۰۳ اسفند ۱, چهارشنبه

شعر کدخدا و شیخ

 کدخدا گفته که از خانه کسی در نرود

دِه قرنطینه و با قفل کسی وَر نرود

همچنین گفته که اینترنت‌تان مجّانیست
تا که در خانه کسی حوصله‌اش سر نرود

گاوتان مُرد اگر هم ، به در‌َک ، هیچ کسی
خارج از خانه پیِ یونجه و شبدر نرود

مؤمنان ! کلّ عباداتِ جماعت تعطیل
شیخ هم قولِ شرف داده که منبر نرود

راستی عقد و عروسی شده موکول به بعد
بابت صیغه کسی جانب محضر نرود

کدخدا گفت نه تنها که شمال آلوده‌است
هیچ کس سمت قم و مشهد و بندر نرود

عاشقان در کف معشوق بمانند ولی
عاشقی دور و برِ خانه‌ی دلبر نرود

قول داده‌‌ست که بهداشت به ما ماسک دهد
تا کسی سمت دو تا برگ چغندر نرود

مردم دِه بخدا وضع خراب است ، خراب
کاش اوضاع از این مرحله بدتر نرود

کدخدا خسته شد و سُرفه ی خشکی‌ زد و گفت :
به خدا آب گلو بود ، کسی در نرود

شیخ با خسته نباشید ، دم گوشش گفت
حرف در کلّه‌ی این... خواهرمادر ...نرود !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شعر تنها صداست که می ماند

  «خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد تا «گود» هست، میان‌دارم اهل کنار، نخواهم شد یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم چابک...