سه سال پس از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، پرسش محوری همچنان زنده است: چگونه زنانی که نامشان کمتر شنیده شده، بار اصلی این مبارزه را به دوش کشیدهاند؟ در گفتوگویی با شیما تدریسی، پژوهشگری که سالها روایت «زنان معمولی» را ثبت کرده، به قلب این جنبش میرویم؛ جنبشی که از خیابانها تا خانهها امتداد یافته و امروز در سومین سالگرد خود، به بخشی از حافظه جمعی جامعه بدل شده است.
سه سال از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد؛ جنبشی که با قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی آغاز شد و به یکی از جنبشهای تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران بدل گشت. این جنبش، تنها اعتراضی به حجاب اجباری نبود، بلکه رویارویی مستقیمی با نظامی پدرسالار و سرکوبگر بود که ذهن، بدن و زندگی زنان و تمام شهروندان را تحت کنترل خود میخواست. از همان روزهای نخست، زنان و مردان در خیابان و خانه، در شهرها و روستاها، علیه حاکمیت مستبد شوریدند و نشان دادند که مسئله حق و آزادی انتخاب پوشش، دیگر خواستهای حاشیهای نیست؛ بلکه در مرکز مطالبات آزادی و برابری در ایران قرار گرفته است.
با وجود کشتار صدها تن، سرکوب فراگیر، دستگیریهای گسترده و بحرانهای اقتصادی، جنبش ژینا همچنان زنده است، نه لزوماً بهشکل تظاهراتهای خیابانی، بلکه در فرهنگ و تغییرات ذهنی و اجتماعی زنان. روایتهای بیشماری از خانوادهها، محافل کوچک و زندگی روزمره نشان میدهد که این جنبش به درون خانهها و مناسبات روزمره نفوذ کرده و به بخشی از حافظه جمعی و شیوه زیست زنان بدل شده است. گفتوگوی حاضر با شیما تدریسی، پژوهشگری که سالهاست بر روی همین «زنان معمولی» و نقش آنها در جنبش زنان ایران تحقیق میکند، در سومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» فرصتی است برای بازاندیشی: اینکه چگونه حضور گسترده زنان در خیابانها، دستکم سه سال است که به نیرویی اجتماعی پایدار بدل شده و چرا ثبت روایتهای کمتر شنیدهشده از زنان، بخشی جداییناپذیر از فهم این جنبش است.
در این میان، نقش زنانی که شاید هرگز نامشان در رسانهها یا تاریخ رسمی ثبت نشده، اما در سکوت و در دل زندگی روزمره بار اصلی مقاومت را به دوش کشیدهاند، اهمیتی ویژه دارد. آنها همان «زنان معمولی» هستند که با کنشهای کوچک، ایستادگیهای فردی و تغییر در روابط روزمره، مسیر آزادیخواهی و برابریطلبی را هموار کردهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر