سرباز وطن خیز که هنگامه جنگ است
پیکار میانِ دلِ شیر و دلِ سنگ استبَزمیست که در آن نه می و ساغر و ساقیست
نه دلبر و نه مطرب و خنیاگر و چنگ است
بزمیست ز خون و تنِ ناپاکِ شروران
هم بر تنِ ما زخمه شلاقِ تفنگ است
پیکار نهایی شده نزدیک و مهیّا
دجال هراسان شده و گوش به زنگ است
دیریست که ما چشم به راهیم بر این روز
چون روز وصالی که به غمدیده قشنگ است
سلطان چو بگوید بخروشید به رزمیم
چون وارثِ این مُلک و همی نقش سه رنگ است
خوش باش که پیروز به میدانِ نبردیم
زان رو که دگر دشمنِ ما خسته و لنگ است
ایران چو نباشد چه فروغیست به دلها
از بهر شکوهش دلِ عُشاق چه تنگ است
#صادق_مبارکی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر