هزاره هاست که مذهب خود را جار زدید
به نام دینِ خدا دور ما حصار زدید
هزاره هاست که در تعفنِ تدَیُنیم
ز بس چماق خدا بر سر این دیار زدید
به کیش خویش مومنید و خدا ترس ولی
لگد به مذهب و سیلی به کردگار زدید
مقدسات شما قبر بود و مرگ همین
به لطف وحی، کوی و بزرن را مزار زدید
معروفتان مرگ و منکرتان زندگی ست
زنان به سنگسار و مردان چو کفار زدید
تو ای نمک به حرام ِمار در آستینِ ما
نمک خوردید و نمکدان به دیوار زدید؟
هنر معرف ما بود و عشق مقصدِ دل
هنر هدر شد و عشق را کنار زدید
کسی که دین تو نخواست کافر نیست
به صلح گردن نِه جای گردنی که دار زدید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر