۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

شعر: سیاه مسلکان دین فروش

 


هزاره هاست که مذهب خود را جار زدید
به نام دینِ خدا دور ما حصار زدید

هزاره هاست که در تعفنِ تدَیُنیم
ز بس چماق خدا بر سر این دیار زدید

به کیش خویش مومنید و ‌خدا ترس ولی
لگد به مذهب و سیلی به کردگار زدید

مقدسات شما قبر بود و مرگ همین
به لطف وحی، کوی و بزرن را مزار زدید

معروفتان مرگ و منکرتان زندگی ست
زنان به سنگسار و مردان چو کفار زدید

تو ای نمک به حرام ِمار در آستینِ ما
نمک خوردید و نمکدان به دیوار زدید؟

هنر معرف ما بود و عشق مقصدِ دل
هنر هدر شد و عشق را کنار زدید

کسی که دین تو نخواست کافر نیست
به صلح گردن نِه جای گردنی که دار زدید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شعر : فردای روشن ایران

 به نام یزدان پاک دیده و دل روشن از فردای ایران گشته است این بشارت قوّت جان اسیران گشته است بس که ظالم تیغ کین بر پیکر میهن کشید ناله ی میهن...