فکند ابر سیاهی به میهنم سایه
ز انقلاب بدون تفکر و پایه
شدیم مضحکه خاص و عام در دنیا
به حکمرانی دینی و سوره و آیه
هنوز هم به همان نکبتی گرفتاریم
که باعثش شده بود عده ای فرومایه
نه زیستن شده آسان نه مرگ در واقع
به دزد های کلان داده ایم سرمایه
چگونه اینهمه گنجی که زیر سر داریم
بجای خانه ی ما شد نصیب همسایه
عجب به این شبح سایه ای که ما را برد
به انحطاط و دروغ و اصول بی پایه
به جای مادر میهن که زاده بود مرا
عجوزه ی ختنی شد برای ما دایه
ادب که حکم رعایت به آن همیشه بجاست
کنم به مصرع بعدی نهان به آرایه
کسی که مایه ندارد همیشه می ترسد
مباش در پی غیرت ز دست بی مایه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر