به اسب از بهرِ سواری زین نهادند
به خلق از بهرِ بردگی دین نهادندیکی در دامِ اصطبل و شلاق، رام گردید
یکی در دامِ آیات و وعده، خام گردید
به آن یکی طناب و نعل و داغ دادند
به این یکی دعا و وهم باغ دادند
به یکی رکاب و حلقه بستند
به یکی کتاب و خطبه بستند
یکی رِهش سکوتِ زخم و نعل است
یکی رِهش خطوطی روی عقل است
نه آن یکی زِ خط راه پرسشی کرد
نه این یکی زِ بندِ جهل سرکشی کرد
طنابِ آن به گردن از نجابت
طنابِ این به گردن از جهالت
زین و دین، دو یادگارِ تلخِ عصرِ ظلمت
میراثِ جهل و جبر و قهقرای ملت
اگر زِ زین، رمیدن افتخار است
چرا زِ دین، بریدن ننگ و عار است؟
ببر ز گردنت، کمندِ زین و دین را
که جز در آزادی نخواهی دید یقین را
چو ز بند زین و دین رهایی یابی
در عمق وجود، جهان و خدا را یکی یابی
#مجتبی_پذیرش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر